انتظارِ فرج

انتظار یعنی دویدن..نه ایستادن

انتظارِ فرج

انتظار یعنی دویدن..نه ایستادن

وقتی کسی نیست که . .
به او فکر کنی . . .
به آسمان نگاه کن . . .
زیرا در آسمان کسی هست . . .
که به تو فکر کند . .

فَإِنِّی قَرِیبٌ..

:TeLegram
روچــــــــ rochak_255 -ک

ربات اینستاگرام کاربر مجازی

  • ۰
  • ۰

 



برگرفته شده از entezare-faraj.blog.ir

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 



برگرفته شده از entezare-faraj.blog.ir

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 

بگذار بگویمت دلم غم دارد

یک عالمه اشک و آه و ماتم دارد

 

عجّل بظهور، عصر آدینه ها

ای یوسف فاطمه تو را کم دارد . . .

 

 

گل نرگسم به آن یاس سپید قسمت می دهم، دیگر بیا ...

ای قیامت زمین

رستاخیز آخرین خاک

پشت شکیبمان شکسته است

قامت صبرمان به سمت تاریک خمیدن خزیده است

تا کی؟ تا چند؟ تا کجا تاب آوریم روزگار بی آفتاب را؟...



دریچه ای به سمت سحر بگشا

به یک جرعه آفتاب مهمانمان کن ...

به دمی حیاتمان بخش و این همه دیر پایی شب را مپسند



الّلهمّ عجّل لولیّک الفرج و العافیة و النّصر بالحقّ محمّد و آل محمّد

بابی انت و امّی و نفسی یا مولای یا صاحب الزّمان

 

 



برگرفته شده از entezare-faraj.blog.ir

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 

 

نمیدانم چه اسراری است در دربار این سلطان که هرکه دلشکسته میرود مسرور می آید

 

 

 

این باری که به پابوست آمدم واقعا طلبیده بودی و واقعا میشد حس و حال طلبیدن را درک کرد ..نمیدونم اون موقع چه حالی داشتم فقط میدونستم که سعادت این رو دارم که بار دیگر ببینمت آقاجان ...

 

داستان از اینجا شروع شده بود که با جور شدن یک اردو به پابوست بیام ..ظهر وقتی موقع رفتن در سازمان دانش آموزی جمع شده بودیم تا بریم  همه دلهره داشتند ..منم که تاحالا اینجور تنهایی مسافرت نرفته بودم هم ذوق داشتم هم دلهره ..خلاصه بعد از 20 ساعت انتظار ما با مسافت ها راه دور به مشهد الرضا رسیدیم ..وقتی رسیدیم به افتتاحیه رفتیم و چقدر میشد حس کرد رسیدن به تو را آقا جان ...این دانش اموزانی که از سر تا سر کشور اومده بودند هر کدومشون حس و حال معنوی و خاصی رو داشتند ..هر کی یه جور خاصی طلبیده شده بود و هرکس دلشکسته تر از دیگری...

 

موقع ناهار شد بغل دستی ام دختری بود از استان کردستان میگفت ما ساعت 4 صبح رسیدیم اولین بارش بود به من میگفت که دیگه دل تو دلم نیست دلم میخاد زودتر بشه تا بریم حرم ..

 

 

 

موقع نماز مغرب و عشا بود که راهی حرم شدیم همه یه شوقی تو دلشون بود ...رفتیم داخل صحن انقلاب پراکنده شدیم برای نماز ..دوستم هی زنگ میزد به مامانش و میگفت که کجا نشستیم چیکار داریم میکنیم ..صف های نماز ثانیه به ثانیه مرتب میشد برای نماز و من دل شکسته تر از همیشه نگاهم سوی ایوان وگنبد طلای امام رضا..دلم تاب نیاورد که زدم زیر گریه و چقدر دلتنگ مادرم فقط و فقط برای یکبار زنگ زدن بهش و شنیدن صدای نازکش ..چقدر دلم تنگ شد و این اشکها مجالم نمیداد ..که من چقدر گناهکارم و امام چقدر رئوف که منو میطلبه و من هی بهش قول میدم وهنوزم همون آدم سابقم ..چقدر شرمنده بودم جلویت یا امام رضا

 

 

 

راستی چقدر سرت شلوغه امام رضا ..چقدر عاشق داری که وقتی به عاشقانت نگاه میکنم خودمو پوچ میبینم ..چقدر همه انقدر نسبت به تو ارادت دارند یا غریبا الغربا

 

 

 

فردا برای نماز ظهر توی حرم مطهر بودیم یکی از بهترین سعادت های ما این بود که زیارت صفی بود و ما یه طرف از ضریح رو بدون هیچ اذیت وآزاری زیارت کردیم ..ظهر برای ناهار مهمان امام رضا بودیم و ناهار تبرک شده خوردیم ..

 

روز آخر برای خدافظی از تو آمدیم و چقدر سخت بود دل کندن از تو ...با دلی شکسته امدم اما با دلی بند زده برگشتم و هرچه این چشمهایم به ضریحت به گنبدت نگاه میکرد سیر نمیشد هرچه میگفتم بس است دلم قبول نمیکرد ...

 

 

 

راستی این چند روز حرم بارونی بود و حرم روزای بارونیش خیلی قشنگ بود ......

 

پ.ن :آقاجان دعا کن برای ظهور مولامون دعا کن برای شفای همه مریض ها به همه ی مریضا وقت بی نوبت بده برای دل پردردشان امید باش ..یا امام رضا میدونم سرت اونقدری شلوغ هست  اما نظری هم به اوناییکه دلشون میخاد حتی یه نیم نگاهی به ضریحت کنن داشته باش ..یا امام الرئوف کمکمون کن تا زمینه ظهور رو فراهم کنیم کمک کن تا امام زمانی بار بیاییم ..برای شادی روح همه شهدای کربلا و همه اموات دعا کن هواشو اونجا داشته باش ..سلام منو به امام زمان برسون و بگو که همه اینجا منتظرت هستند و معذرت خواهی کن که خیلیا شاید مشغلیات زندگیشون نذاشته تا به یاد امامشون باشن ..و در آخر ای همه خوبی ها شفاعت خواه ما در شب اول قبر باش زیرا که خودت گفته ای هر که یکبار بیاید تو سه جا میآیی...........

 



برگرفته شده از entezare-faraj.blog.ir

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 

 
 

حالا میفهمم امان از دل زینب یعنی چی

 

"زهرا" ، داغ علی را ندید

 

"علی" ، داغ حسن را ندید

 

"حسن" ، داغ حسین را ندید

 

"حسین" ، داغ رقیه را ندید

 

"عباس" ، داغ علی اصغر را ندید

 

چه کشید ""زینب"" که داغ تک تکشان را به عینه دید...

 

امان از دل زینب...

 

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 

می روم بی کوله بار ،با دستهایی خالی ،اما با قلبی پر از اشتیاق

 

 

 

حس وحالم شبیه مسافرها نیست ،مسافر غم دارد لحظه ی رفتن ،ومقصدش غربت است

 

 

 

اما من نه غم دارم نه مقصدم بوی غربت میدهد!!!

 

  شده ام مثل مریضی که پس ز قطع امید                    در پی معجزه ای راهی مشهد شده است

 

 

پ.ن:ان شاالله فردا عازم مشهد هستم لایق باشم حتما دعاگوی شما هستم ..

التماس دعای فرج



برگرفته شده از entezare-faraj.blog.ir

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 

حسین جان!

برای سینه زدن رخصتی بده آقا‏

به دست خسته ی من قدرتی بده آقا‏

شبیه سال گذشته دوباره آمده ام

برای خوب شدن فرصتی بده آقا...

 

 

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰
  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

 

 

قال الصّادق علیه السّلام :

... رَحِمَ اللّهُ دَمْعَتَکَ، اَما اِنَّکَ مِنَ الَّذینَ یُعَدُّوَنَ مِنْ اَهْلِ الْجَزَعِ لَنا 

وَالَّذینَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنا و یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنا، اَما اِنّکَ سَتَرى عِنْدَ مَوْتِکَ 

حُضُورَ آبائى لَکَ

 

 

امام صادق علیه السّلام ، به ((مسمع )) که از سوگواران و گریه کنندگان

 بر عزاى حسینى بود، فرمود:

خداى ، اشک تو را مورد رحمت قرار دهد. آگاه باش ، تو از آنانى که از 

دلسوختگان ما به شمار مى آیند، و از آنانى که با شادى

 ما شاد مى شوند و با اندوه ما غمگین مى گردند.

آگاه باش ! تو هنگام مرگ ، شاهد حضور پدرانم بر بالین 

خویش خواهى بود.

 

وسائل الشیعه ، ج 10، ص 397

 

  • من و غریبه
  • ۰
  • ۰

دعا برای ظهور

 

برای ظهور آقای مان هم دعا کنیم
وقتی قلب های مان کوچک تر از غصه های مان می شود، 
وقتی نمی توانیم اشک های مان را پشت پلک های مان مخفی کنیم و بغض های مان پشت سرهم می شکند، 
وقتی احساس می کنیم بدبختی ها بیشتر از سهم مان است و رنج ها بیشتر از صبرمان،
وقتی امیدها ته می کشد و انتظارها به سر نمی رسد، 
وقتی طاقت مان طاق می شود و تحمل مان تمام ... آن وقت است که مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم که تو، فقط تویی که کمک مان می کنی.
آن وقت است که تو را صدا می کنیم، تو را می خوانیم، آن وقت است که تو را آه می کشیم، تو را گریه می کنیم، تو را نفس می کشیم.
وقتی تو جواب می دهی، وقتی دانه دانه اشک های مان را پاک می کنی و یکی یکی غصه ها را از توی دل مان برمی داری، 
وقتی گره تک تک بغض های مان را باز می کنی و دل شکسته مان را بند می زنی، 
وقتی سنگینی ها را بر می داری و جایش سبکی می گذاری و راحتی، 
وقتی بیشتر از تلاش مان خوشبختی می دهی و بیشتر از لب ها، لبخند، 
وقتی خواب های مان را تعبیر و دعاهای مان را مستجاب می کنی و آرزوهای مان را برآورده، 
وقتی قهرها را آشتی می کنی و سخت ها را آسان. 
وقتی تلخ ها را شیرین می کنی و دردها را درمان.
وقتی ناامیدها، امید می شود و سیاه ها سفید سفید ... آن وقت می دانی ما چه کار می کنیم؟
حقیقتش این است که ما بدترین کار را می کنیم. ما نه سپاس می گوییم و نه ممنون می شویم. ما فخر می فروشیم و می بالیم و یادمان می رود، اصلاً یادمان می رود که چه کسی دعاهای مان را مستجاب و خواب های مان را تعبیر کرد و اشک های مان را پاک نمود.
ما همیشه از یاد می بریم، ما همیشه فراموش می کنیم. ما همان انسانیم که ریشه اش از فراموشی است.
بیایم در دعاهای مان برای ظهور آقای مان هم دعا کنیم.
اللهم عجل لولیک الفرج


 

  • من و غریبه